معنی فارسی pla
B1پلا، سطح یا ناحیهای که نسبت به اطراف خود صاف و بیانحنا باشد.
A flat or level surface or area.
- NOUN
example
معنی(example):
او یک فلات صاف و وسیع دید.
مثال:
He saw a pla that was flat and wide.
معنی(example):
هنرمندان بر روی یک پلا بزرگ نقاشی کردند.
مثال:
The artists painted on a large pla.
معنی فارسی کلمه pla
:
پلا، سطح یا ناحیهای که نسبت به اطراف خود صاف و بیانحنا باشد.