معنی فارسی placeless
B2احساس سردرگمی یا عدم تعلق به یک محل خاص.
A sense of lack of belonging or connection to a specific place.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
برخی افراد در هنگام نقل مکان به یک شهر جدید احساس placeless میکنند.
مثال:
Some people feel placeless when they move to a new city.
معنی(example):
هنر او اشتیاقی placeless برای خانه را منعکس میکند.
مثال:
Her art reflects a placeless longing for home.
معنی فارسی کلمه placeless
:
احساس سردرگمی یا عدم تعلق به یک محل خاص.