معنی فارسی placidyl

B1

نوعی آرامش یا سادگی در رفتار یا حالات.

A state or quality of being placid; quietness.

example
معنی(example):

آرامش ویژگی است که بسیاری از افراد آن را تحسین می‌کنند.

مثال:

Placidity is a quality that many people admire.

معنی(example):

او با حس نوستالژی به آرامش نگاه کرد.

مثال:

He viewed the placidyl with a sense of nostalgia.

معنی فارسی کلمه placidyl

: معنی placidyl به فارسی

نوعی آرامش یا سادگی در رفتار یا حالات.