معنی فارسی planate

B2

مسطح، حالتی که سطح کاملاً هموار و بدون برجستگی باشد.

Flat or level; having a smooth and even surface.

example
معنی(example):

سطح مسطح بود و آن را برای ساخت مناسب می‌کرد.

مثال:

The surface was planate, making it suitable for construction.

معنی(example):

ویژگی‌های مسطح اغلب به زیبایی طراحی می‌افزایند.

مثال:

Planate features often enhance the aesthetics of a design.

معنی فارسی کلمه planate

: معنی planate به فارسی

مسطح، حالتی که سطح کاملاً هموار و بدون برجستگی باشد.