معنی فارسی plantling
B1نهال، یک گیاه جوان و کوچک که تازه شروع به رشد کرده است.
A young small plant that is in the early stages of development.
- NOUN
example
معنی(example):
نهال روزانه آبیاری میشد تا به رشد آن کمک کند.
مثال:
The plantling was watered daily to help it grow.
معنی(example):
او با احتیاط نهال را به خانه جدیدش منتقل کرد.
مثال:
She carefully transported the plantling to its new home.
معنی فارسی کلمه plantling
:
نهال، یک گیاه جوان و کوچک که تازه شروع به رشد کرده است.