معنی فارسی plashes
B1پاشیده شدن آب، به‌ویژه در هنگام حرکت در آب یا فعالیت‌های آبی.
The sound or action of water splashing, often occurring during movement or play.
- verb
verb
معنی(verb):
To splash.
معنی(verb):
To cause a splash.
معنی(verb):
To splash or sprinkle with colouring matter.
مثال:
to plash a wall in imitation of granite
معنی(verb):
To cut partly, or to bend and intertwine the branches of.
example
معنی(example):
پاشیدن آب نشانه‌ای از ورود باران بود.
مثال:
The plashes of water signaled the arrival of the rain.
معنی(example):
کودکان در کنار استخر بازی کردند و هنگام پریدن، آب را پاشیدند.
مثال:
Children played by the pool, creating playful plashes as they jumped in.
معنی فارسی کلمه plashes
:
پاشیده شدن آب، به‌ویژه در هنگام حرکت در آب یا فعالیت‌های آبی.
