معنی فارسی play god
B2عمل کردن به گونهای که گویی شخص قادر به کنترل یا تغییر زندگی دیگران است.
To behave as if one has control over people's lives or decisions as a deity would.
- IDIOM
example
معنی(example):
او دوست دارد وقتی برای دیگران تصمیم میگیرد، مثل خداوند عمل کند.
مثال:
He likes to play god when making decisions for others.
معنی(example):
در فیلم، او با کنترل سرنوشت مردم، مثل خداوند عمل میکند.
مثال:
In the movie, she plays god by controlling people's fates.
معنی فارسی کلمه play god
:
عمل کردن به گونهای که گویی شخص قادر به کنترل یا تغییر زندگی دیگران است.