معنی فارسی play up to

B1

نزدیک شدن به کسی به طوری که او را درک کرده یا او را راضی کند، به ویژه برای دستیابی به منافع شخصی.

To try to win someone's favor or approval, often for personal gain.

example
معنی(example):

او سعی کرد با مهربانی اضافی به معلمش نزدیک شود.

مثال:

She tried to play up to her teacher by being extra nice.

معنی(example):

او اغلب برای دریافت ترفیع به رئیسش نزدیک می‌شود.

مثال:

He often plays up to his boss to get a promotion.

معنی فارسی کلمه play up to

: معنی play up to به فارسی

نزدیک شدن به کسی به طوری که او را درک کرده یا او را راضی کند، به ویژه برای دستیابی به منافع شخصی.