معنی فارسی play-down
B1کماهمیت جلوه دادن، بیان کردن یا نشان دادن چیزها به گونهای که به اندازه واقعیشان جدی یا مهم نباشند.
To make something appear less significant or serious than it is.
- VERB
example
معنی(example):
او سعی کرد دستاوردهایش را در جلسه کم اهمیت جلوه دهد.
مثال:
She tried to play-down her achievements at the meeting.
معنی(example):
او اغلب چالشهایی را که در حرفهاش با آنها مواجه است، کماهمیت جلوه میدهد.
مثال:
He often plays-down the challenges he faces in his career.
معنی فارسی کلمه play-down
:
کماهمیت جلوه دادن، بیان کردن یا نشان دادن چیزها به گونهای که به اندازه واقعیشان جدی یا مهم نباشند.