معنی فارسی play-maker

B1

شخصی که در بازی نقش حیاتی در ایجاد فرصت‌ها و حرکات دارد.

A key player who is responsible for creating scoring opportunities.

example
معنی(example):

داشتن نقش سازنده بازی نیاز به خلاقیت دارد.

مثال:

Being a play-maker requires creativity.

معنی(example):

مربی از سازنده بازی به خاطر دیدگاهش در میدان ستایش کرد.

مثال:

The coach praised the play-maker for his vision on the field.

معنی فارسی کلمه play-maker

: معنی play-maker به فارسی

شخصی که در بازی نقش حیاتی در ایجاد فرصت‌ها و حرکات دارد.