معنی فارسی pliéing
B1حرکتهایی که در آن فرد زانوهای خود را خم کرده و سپس صاف میکند.
The action of performing a plié in dance.
- VERB
example
معنی(example):
معلم تکنیکهای پلیهدار را به کلاس نشان داد.
مثال:
The teacher demonstrated pliéing techniques to the class.
معنی(example):
پلیهدار کردن بهدرستی برای هر رقاص باله جدی حیاتی است.
مثال:
Pliéeing correctly is vital for any serious ballet dancer.
معنی فارسی کلمه pliéing
:
حرکتهایی که در آن فرد زانوهای خود را خم کرده و سپس صاف میکند.