معنی فارسی plitch

B1

پلیتچ، صدای ناگهانی شکستگی یا افت یک جسم

A sharp sound made by a sudden breaking or falling.

example
معنی(example):

او صدای پلیتچ را شنید وقتی که شاخه شکست.

مثال:

He heard a plitch as the branch broke.

معنی(example):

صدای پلیتچ جسم در حال سقوط همه را ترساند.

مثال:

The plitch of the falling object startled everyone.

معنی فارسی کلمه plitch

: معنی plitch به فارسی

پلیتچ، صدای ناگهانی شکستگی یا افت یک جسم