معنی فارسی plods
B1قدم زدن به آرامی و بهدشواری، معمولاً بهخاطر خستگی.
To walk slowly and heavily, typically due to exhaustion.
- VERB
example
معنی(example):
سگ بعد از یک روز طولانی روی مسیر قدم میزند.
مثال:
The dog plods along the path after a long day.
معنی(example):
او بدون شور و شوق چندانی از روی تکالیفش عبور میکند.
مثال:
He plods through his homework without much enthusiasm.
معنی فارسی کلمه plods
:
قدم زدن به آرامی و بهدشواری، معمولاً بهخاطر خستگی.