معنی فارسی ploy
B1 /plɔɪ/نقشه، استفاده از یک ترفند یا روش برای رسیدن به هدف خاص یا فریب دادن دیگران.
A cunning plan or action designed to turn a situation to one's advantage.
- noun
noun
معنی(noun):
A tactic, strategy, or gimmick.
مثال:
The free T-shirt is really a ploy to get you inside to see their sales pitch.
معنی(noun):
Sport; frolic.
معنی(noun):
Employment.
example
معنی(example):
جادوگر از یک نقشه هوشمندانه برای شگفت‌زده کردن تماشاگران استفاده کرد.
مثال:
The magician used a clever ploy to surprise the audience.
معنی(example):
او نقشه‌ای برای دوری از سوالات دشوار ارائه کرد.
مثال:
He came up with a ploy to avoid the difficult questions.
معنی فارسی کلمه ploy
:
نقشه، استفاده از یک ترفند یا روش برای رسیدن به هدف خاص یا فریب دادن دیگران.
