معنی فارسی pointedly
B2به شکل واضح و مستقیم، معمولاً با هدف بیان نکته‌ای ویژه.
In a manner that is clear, direct, and often critical.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
Explicitly; with emphasis; so as to make a point, especially with criticism
معنی(adverb):
Wittily or pithily
example
معنی(example):
او به طور واضحی پروژه را در طول جلسه مورد انتقاد قرار داد.
مثال:
She pointedly criticized the project during the meeting.
معنی(example):
او به طرز مشخصی درباره نیاز به تغییر صحبت کرد.
مثال:
He spoke pointedly about the need for change.
معنی فارسی کلمه pointedly
:
به شکل واضح و مستقیم، معمولاً با هدف بیان نکته‌ای ویژه.
