معنی فارسی ponderling

B1

نوعی تصور خیالی از یک موجود فکر کننده یا متفکر.

An imaginative term for a small being that contemplates or thinks deeply.

example
معنی(example):

آن پندرلینگ کوچک به آرامی نشسته بود و درباره ستاره‌ها فکر می‌کرد.

مثال:

The little ponderling sat quietly, thinking about the stars.

معنی(example):

به عنوان یک پندرلینگ، او معمولاً در جزئیات کوچک اطرافش شادی پیدا می‌کرد.

مثال:

As a ponderling, she often found joy in the small details around her.

معنی فارسی کلمه ponderling

: معنی ponderling به فارسی

نوعی تصور خیالی از یک موجود فکر کننده یا متفکر.