معنی فارسی ponderously

B1

به طور سنگین، با دقت یا کندی حرکت کردن.

In a slow and clumsy manner.

example
معنی(example):

فیل به آرامی و با احتیاط از گل عبور کرد.

مثال:

The elephant walked ponderously through the mud.

معنی(example):

او به طوری آهنگین صحبت کرد، گویی هر واژه‌ای اهمیت دارد.

مثال:

She spoke ponderously, as if every word was important.

معنی فارسی کلمه ponderously

: معنی ponderously به فارسی

به طور سنگین، با دقت یا کندی حرکت کردن.