معنی فارسی pos.
B1اصطلاح مختصر برای پوزیشن، که به جایگاه یا وضعیت یک شخص یا شیء در یک فرآیند اشاره دارد.
An abbreviation for 'position', referring to someone's status or location in a process or structure.
- OTHER
example
معنی(example):
مطمئن شوید که در پایان رویداد پوزیشن خود را بررسی کنید.
مثال:
Make sure to check your pos. at the end of the event.
معنی(example):
او پوزیشن خود را در صورتجلسه جلسه یادداشت کرد.
مثال:
He noted his pos. in the meeting minutes.
معنی فارسی کلمه pos.
:
اصطلاح مختصر برای پوزیشن، که به جایگاه یا وضعیت یک شخص یا شیء در یک فرآیند اشاره دارد.