معنی فارسی powdry
B1پودری، حالتی که به شدت خشک و ریز ریز باشد.
Describing a texture that is dry and crumbly.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پس از طوفان، زمین بهطور قابل توجهی خشک و پودری باقی ماند.
مثال:
After the storm, the ground was left quite powdry.
معنی(example):
بافت کیک کمی خشک و پودری بود که نشان میداد بیش از حد پخته شده است.
مثال:
The texture of the cake was slightly powdry, indicating it was overcooked.
معنی فارسی کلمه powdry
:
پودری، حالتی که به شدت خشک و ریز ریز باشد.