معنی فارسی practicably

B2

به طور عملی، به گونه‌ای که ممکن و قابل اجرا باشد.

In a manner that is practical or feasible.

example
معنی(example):

این پروژه به طور عملی می‌تواند در مدت یک سال به پایان برسد.

مثال:

The project can practicably be completed within a year.

معنی(example):

ما به طور عملی می‌توانیم این مشکل را بدون منابع اضافی مدیریت کنیم.

مثال:

We can practicably handle this issue without additional resources.

معنی فارسی کلمه practicably

: معنی practicably به فارسی

به طور عملی، به گونه‌ای که ممکن و قابل اجرا باشد.