معنی فارسی prattlingly
B1به شکلی پرحرف و مداوم صحبت کردن که معمولاً بیاهمیت است.
In a manner characterized by incessant and trivial talking.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور پرحرف روزش را توصیف میکرد.
مثال:
She was prattlingly describing her day.
معنی(example):
او به طور پرحرف درباره کتاب مورد علاقهاش صحبت میکرد.
مثال:
He prattlingly went on about his favorite book.
معنی فارسی کلمه prattlingly
:
به شکلی پرحرف و مداوم صحبت کردن که معمولاً بیاهمیت است.