معنی فارسی preassume

B1

از پیش فرض کردن یا برآورد کردن بدون شواهد کافی.

To assume something in advance without proof.

example
معنی(example):

عاقلانه نیست که بدون پرسیدن احساسات کسی را از قبل فرض کنیم.

مثال:

It's not wise to preassume someone's feelings without asking.

معنی(example):

آنها تمایل دارند در پروژه‌های گروهی از قبل مسئولیت را فرض کنند.

مثال:

They tend to preassume responsibility in group projects.

معنی فارسی کلمه preassume

: معنی preassume به فارسی

از پیش فرض کردن یا برآورد کردن بدون شواهد کافی.