معنی فارسی preclimax

B1

مراحل قبل از اوج داستان که عمدتاً در آن تنش و انتظار ایجاد می‌شود.

The phase in a story or event that leads up to the climax.

example
معنی(example):

داستان تنش را به سمت پیش از اوج داستان می‌سازد.

مثال:

The story builds tension leading to the preclimax.

معنی(example):

پیش از اوج داستان پر از تعلیق و انتظار بود.

مثال:

The preclimax was filled with suspense and anticipation.

معنی فارسی کلمه preclimax

: معنی preclimax به فارسی

مراحل قبل از اوج داستان که عمدتاً در آن تنش و انتظار ایجاد می‌شود.