معنی فارسی preconsciously
B1به صورت ناخودآگاه، به درجهای که فرد از چیزی آگاه است، بدون توجه و تمرکز آگاهانه.
In a manner that is not fully conscious, but still is recognized by the mind.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور ناخودآگاه از تغییرات در محیطش آگاه بود.
مثال:
She was preconsciously aware of the changes in her environment.
معنی(example):
او بهطور ناخودآگاه به صداهای اطرافش واکنش نشان داد.
مثال:
He preconsciously reacted to the sounds around him.
معنی فارسی کلمه preconsciously
:
به صورت ناخودآگاه، به درجهای که فرد از چیزی آگاه است، بدون توجه و تمرکز آگاهانه.