معنی فارسی prediscontentment

B2

احساس نارضایتی اولیه یا تمایل به نارضایتی قبل از وقوع یک رویداد.

A state of feeling discontent or dissatisfaction before an event occurs.

example
معنی(example):

او حس نارضایتی پیشرفته‌ای نسبت به شغلش داشت.

مثال:

She felt a sense of prediscontentment with her job.

معنی(example):

نارضایتی پیشرفته او باعث شد که به دنبال فرصت‌های جدید باشد.

مثال:

His prediscontentment led him to seek new opportunities.

معنی فارسی کلمه prediscontentment

: معنی prediscontentment به فارسی

احساس نارضایتی اولیه یا تمایل به نارضایتی قبل از وقوع یک رویداد.