معنی فارسی prefectorially

B1

به شیوه‌ای که نمایندگان معمولاً رفتار می‌کنند، با حسن‌خلق و نظم.

In a manner characteristic of a prefect; with authority and responsibility.

example
معنی(example):

دانش‌آموزان در طول رویداد به‌طور نمایندگی رفتار کردند.

مثال:

The students behaved prefectorially during the event.

معنی(example):

او به‌طور نمایندگی به جلسه خطاب کرد.

مثال:

She addressed the assembly prefectorially.

معنی فارسی کلمه prefectorially

: معنی prefectorially به فارسی

به شیوه‌ای که نمایندگان معمولاً رفتار می‌کنند، با حسن‌خلق و نظم.