معنی فارسی prematch
B2مرتب شده یا انجام شده قبل از مسابقه.
Taking place before a match.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Occurring before or in preparation for a match
example
معنی(example):
تیمها برای آمادهسازی قبل از مسابقه کمی تمرین کردند.
مثال:
The teams did some training in prematch preparation.
معنی(example):
استراتژیهای پیش از مسابقه برای یک بازی موفق ضروری هستند.
مثال:
Prematch strategies are essential for a successful game.
معنی فارسی کلمه prematch
:
مرتب شده یا انجام شده قبل از مسابقه.
