معنی فارسی presentably
B1به شیوهای که قابل ارائه باشد.
In a manner that is suitable for presentation.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور مناسب برای مصاحبه لباس پوشید.
مثال:
She dressed presentably for the interview.
معنی(example):
رویداد با وجود چالشها به شکلی مناسب برگزار شد.
مثال:
The event was conducted presentably despite the challenges.
معنی فارسی کلمه presentably
:
به شیوهای که قابل ارائه باشد.