معنی فارسی presentient
B2کسی که احساسات یا پیش‌بینی‌هایی دربارهٔ آنچه قرار است رخ دهد، دارد.
Having a sensing or intuitive awareness of something before it happens.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Having a presentiment.
معنی(adjective):
Not yet having achieved sentience.
مثال:
a presentient foetus
example
معنی(example):
حاضر احساس ناراحتی شدیدی قبل از آن رویداد داشت.
مثال:
The presentient felt a strong sense of unease before the event.
معنی(example):
حس حضور داشتن می‌تواند گاهی یک شهود مفید باشد.
مثال:
Being presentient can sometimes be a helpful intuition.
معنی فارسی کلمه presentient
:
کسی که احساسات یا پیش‌بینی‌هایی دربارهٔ آنچه قرار است رخ دهد، دارد.
