معنی فارسی pressé
B1فشرده، در حال فشار یا تحت فشار بودن، به معنای احساس نیاز به تسریع در انجام کاری.
Feeling rushed or hurried, often due to time constraints.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
احساس کردم که برای تمام کردن تکالیفم تحت فشار هستم.
مثال:
I felt pressé to finish my homework.
معنی(example):
در یک جو پرشتاب، مردم اغلب عجله دارند.
مثال:
In a pressé atmosphere, people often rush.
معنی فارسی کلمه pressé
:
فشرده، در حال فشار یا تحت فشار بودن، به معنای احساس نیاز به تسریع در انجام کاری.