معنی فارسی prevotal

B2

چیزی که نقش کلیدی یا بسیار مهمی در یک موضوع دارد.

Of crucial importance; pivotal.

example
معنی(example):

تحقیقات او برای درک تغییرات اقلیمی اساسی بود.

مثال:

Her research was prevotal to the understanding of climate change.

معنی(example):

لحظه اساسی در پروژه زمانی بود که آنها تأمین مالی را به دست آوردند.

مثال:

The prevotal moment in the project was when they secured funding.

معنی فارسی کلمه prevotal

: معنی prevotal به فارسی

چیزی که نقش کلیدی یا بسیار مهمی در یک موضوع دارد.