معنی فارسی prickier

B1

پیچیده‌تر یا دشوارتر، به ویژه در مورد شرایط یا افراد.

More difficult or sensitive; intricately tricky.

example
معنی(example):

این موقعیت پیچیده‌تر از آنچه انتظار داشتم است.

مثال:

This situation is prickier than I expected.

معنی(example):

او شخصیتی خشن‌تر از برادرش دارد.

مثال:

He has a prickier personality than his brother.

معنی فارسی کلمه prickier

: معنی prickier به فارسی

پیچیده‌تر یا دشوارتر، به ویژه در مورد شرایط یا افراد.