معنی فارسی prigger

B1

شخصی که به خوبی‌های اخلاقی خود مغرور است و دیگران را قضاوت می‌کند.

Someone who is overly concerned with moral correctness and judges others.

example
معنی(example):

آن شخص مغرور فکر می‌کرد حق قضاوت بر دیگران را دارد.

مثال:

The prigger believed he had the right to judge others.

معنی(example):

به عنوان یک شخص مغرور، او اغلب دیدگاه‌های خود را بر دوستانش تحمیل می‌کرد.

مثال:

As a prigger, she often imposed her views on her friends.

معنی فارسی کلمه prigger

: معنی prigger به فارسی

شخصی که به خوبی‌های اخلاقی خود مغرور است و دیگران را قضاوت می‌کند.