معنی فارسی priggish

C1 /ˈpɹɪɡɪʃ/

رفتاری که نشان‌دهنده خودبزرگ‌بینی و فضیلت‌نمایی است.

Self-righteously proper; overly concerned with being correct or proper.

adjective
معنی(adjective):

Like a prig.

example
معنی(example):

رفتار پاده‌اش باعث شده که با او سازگار باشیم.

مثال:

His priggish attitude made it hard to get along with him.

معنی(example):

او شیوه صحبت کردن پاده‌ای دارد که برخی آن را آزاردهنده می‌دانند.

مثال:

She has a priggish way of speaking that some find irritating.

معنی فارسی کلمه priggish

: معنی priggish به فارسی

رفتاری که نشان‌دهنده خودبزرگ‌بینی و فضیلت‌نمایی است.