معنی فارسی princeliness
B1شکوه، مقام و رفتار یک فرد که مانند یک شاهزاده به نظر میرسد.
The quality or state of being princely; nobility or grandeur of manner.
- NOUN
example
معنی(example):
شکوه او در نحوه رفتار کردنش واضح بود.
مثال:
Her princeliness was evident in the way she conducted herself.
معنی(example):
او شکوه سالن بزرگ را تحسین کرد.
مثال:
He admired the princeliness of the grand hall.
معنی فارسی کلمه princeliness
:
شکوه، مقام و رفتار یک فرد که مانند یک شاهزاده به نظر میرسد.