معنی فارسی proclimax
B2پروکلایمکس به مرحلهای در داستان اشاره دارد که تنش یا بحران قبل از اوج یا نتیجهگیری رخ میدهد.
A point in a story that builds tension leading up to the climax.
- NOUN
example
معنی(example):
پروکلایمکس داستان زمینه را برای درگیری نهایی فراهم میکند.
مثال:
The story's proclimax sets the stage for the final conflict.
معنی(example):
در ادبیات، یک پروکلایمکس میتواند تنش را قبل از حلوفصل افزایش دهد.
مثال:
In literature, a proclimax can increase the tension before the resolution.
معنی فارسی کلمه proclimax
:
پروکلایمکس به مرحلهای در داستان اشاره دارد که تنش یا بحران قبل از اوج یا نتیجهگیری رخ میدهد.