معنی فارسی proclivity
B2 /pɹoʊˈklɪvəti/تمایل طبیعی یا گرایش به چیزی، معمولاً در زمینه سرگرمی یا فعالیت خاص.
A natural tendency to do something.
- noun
noun
معنی(noun):
A predisposition or natural inclination, propensity, or a predilection; especially, a strong disposition or bent.
مثال:
The child has a proclivity for exaggeration.
example
معنی(example):
او تمایل زیادی به علوم دارد و اغلب آزمایش‌هایی انجام می‌دهد.
مثال:
She has a proclivity for science and often conducts experiments.
معنی(example):
تمایل او به موسیقی باعث شد که یک موسیقیدان بااستعداد شود.
مثال:
His proclivity for music led him to become a talented musician.
معنی فارسی کلمه proclivity
:
تمایل طبیعی یا گرایش به چیزی، معمولاً در زمینه سرگرمی یا فعالیت خاص.
