معنی فارسی proconsularly
B1به طرز اداره یا نظارت مربوط به پرو کنسولی
In a manner characteristic of or pertaining to a proconsul.
- ADVERB
example
معنی(example):
این منطقه در دوره گذار به صورت پرو کنسولی اداره میشد.
مثال:
The region was governed proconsularly during the transitional period.
معنی(example):
تصمیمات بهطور پرو کنسولی اجرا شد تا ثبات محلی تضمین شود.
مثال:
The decisions were implemented proconsularly to ensure local stability.
معنی فارسی کلمه proconsularly
:
به طرز اداره یا نظارت مربوط به پرو کنسولی