معنی فارسی procrastinative

B1

به معنای تمایل به به تعویق انداختن کارها و انجام ندادن آن‌ها به موقع است.

Characterized by or relating to procrastination.

example
معنی(example):

عادات پروکراستیناتیو او اغلب منجر به استرس در آخرین لحظه می‌شد.

مثال:

His procrastinative habits often led to last-minute stress.

معنی(example):

رفتار پروکراستیناتیو بر عملکرد تحصیلی او تاثیر می‌گذارد.

مثال:

The procrastinative behavior was affecting his academic performance.

معنی فارسی کلمه procrastinative

: معنی procrastinative به فارسی

به معنای تمایل به به تعویق انداختن کارها و انجام ندادن آن‌ها به موقع است.