معنی فارسی progeniture
B2عمل تولید نسل و فرزند.
The act of producing offspring.
- noun
noun
معنی(noun):
Procreation
معنی(noun):
Ancestry, lineage
معنی(noun):
Offspring, progeny
example
معنی(example):
پروژنیتور به عمل تولید نسل اشاره دارد.
مثال:
Progeniture is the act of producing offspring.
معنی(example):
اهمیت پروژنیتور در فرهنگهای مختلف متفاوت است.
مثال:
The importance of progeniture varies among different cultures.
معنی فارسی کلمه progeniture
:
عمل تولید نسل و فرزند.
