معنی فارسی prognostic
C1وابسته به پیش‌بینی یا نشانه‌هایی که برای پیش‌بینی آینده به کار می‌روند.
Relating to predictions or forecasts, especially in a medical context.
- noun
- adjective
noun
معنی(noun):
Prognosis
معنی(noun):
A sign by which a future event may be known or foretold.
مثال:
(By sure prognostics) when to dread a show’r.
معنی(noun):
A prediction of the future.
معنی(noun):
One who predicts the future.
adjective
معنی(adjective):
Of, pertaining to or characterized by prognosis or prediction.
example
معنی(example):
مارکرهای پیش‌گویی می‌توانند به تعیین برنامه‌های درمانی کمک کنند.
مثال:
Prognostic markers can help determine treatment plans.
معنی(example):
این مطالعه بر روی عوامل پیش‌گویی‌کننده تأثیرگذار بر نرخ‌های بقا تمرکز داشت.
مثال:
The study focused on prognostic factors influencing survival rates.
معنی فارسی کلمه prognostic
:
وابسته به پیش‌بینی یا نشانه‌هایی که برای پیش‌بینی آینده به کار می‌روند.
