معنی فارسی prongy
B1به حالتی اشاره دارد که دارای شاخکها یا نقاطی مانند پرانگ باشد.
Having or characterized by prongs; spiky.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طراحی پرانگری چنگال آن را برای سالادها مفید میسازد.
مثال:
The prongy design of the fork makes it useful for salads.
معنی(example):
یک چوب با پرانگ میتواند به راحتی ماهی را بگیرد.
مثال:
A prongy stick can catch fish easily.
معنی فارسی کلمه prongy
:
به حالتی اشاره دارد که دارای شاخکها یا نقاطی مانند پرانگ باشد.