معنی فارسی propago

B1

انتشار اطلاعات یا روش‌ها به دیگران برای آگاهی یا اقدام.

To disseminate or spread information or practices to others for awareness or action.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت تا اطلاعات را به همکارانش منتشر کند.

مثال:

He decided to propago the information to his colleagues.

معنی(example):

هدف این است که شیوه‌های خوب را در جامعه منتشر کند.

مثال:

The aim is to propago good practices in the community.

معنی فارسی کلمه propago

: معنی propago به فارسی

انتشار اطلاعات یا روش‌ها به دیگران برای آگاهی یا اقدام.