معنی فارسی propraetorial
B1نقش، مقام یا سمت مرتبط با حکومت محلی و اداری که معمولاً در دوران باستان در روم وجود داشت.
Relating to or denoting a governor or magistrate with authority over a province.
- NOUN
example
معنی(example):
نقش پروپرایتوری در اداره استانها مهم است.
مثال:
The propraetorial role is important in the governance of provinces.
معنی(example):
در روم باستان، یک فرماندار پروپرایتوری قدرت زیادی داشت.
مثال:
In ancient Rome, a propraetorial governor had significant power.
معنی فارسی کلمه propraetorial
:
نقش، مقام یا سمت مرتبط با حکومت محلی و اداری که معمولاً در دوران باستان در روم وجود داشت.