معنی فارسی provably

B1

به طور قابل اثبات، به گونه‌ای که بتوان آن را به وضوح ثابت کرد و شواهد کافی برای تایید آن وجود داشته باشد.

In a manner that can be demonstrated or proven.

adverb
معنی(adverb):

With proof; in a provable manner.

example
معنی(example):

مسئله ریاضی با این روش به طور قابل اثباتی حل می‌شود.

مثال:

The math problem can be solved provably with this method.

معنی(example):

او این را به طور قابل اثباتی از طریق مثال‌های مختلف ثابت کرد.

مثال:

She proved it provably through various examples.

معنی فارسی کلمه provably

: معنی provably به فارسی

به طور قابل اثبات، به گونه‌ای که بتوان آن را به وضوح ثابت کرد و شواهد کافی برای تایید آن وجود داشته باشد.