معنی فارسی provinciality

B2

خصوصیت یا ویژگی مربوط به یک استان یا منطقه خاص، معمولاً به تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی اشاره دارد.

The quality or state of being provincial, often indicative of a narrow or limited perspective.

example
معنی(example):

استانداری این شهر در آداب و رسوم قدیمی آن مشهود بود.

مثال:

The provinciality of the town was evident in its outdated customs.

معنی(example):

بسیاری از دیدگاه‌های او به خاطر استانی بودنشان انتقاد کردند.

مثال:

Many criticized the provinciality of his viewpoints.

معنی فارسی کلمه provinciality

: معنی provinciality به فارسی

خصوصیت یا ویژگی مربوط به یک استان یا منطقه خاص، معمولاً به تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی اشاره دارد.