معنی فارسی prow

A2 /pɹaʊ/

قسمت جلو یا سر یک کشتی که به سمت جلو حرکت می‌کند.

The front part of a ship or boat.

noun
معنی(noun):

The front part of a vessel

معنی(noun):

A vessel

example
معنی(example):

پیشانی کشتی از روی امواج عبور کرد.

مثال:

The prow of the ship cut through the waves.

معنی(example):

او در پیشانی کشتی ایستاد تا منظره را تماشا کند.

مثال:

He stood at the prow to enjoy the view.

معنی فارسی کلمه prow

: معنی prow به فارسی

قسمت جلو یا سر یک کشتی که به سمت جلو حرکت می‌کند.