معنی فارسی psychoanalysed
B1فرآیند بررسی و تحلیل افکار و احساسات فرد برای درک بهتر مشکلات روانی.
The act of undergoing psychoanalysis, typically involving exploration of unconscious mind.
- verb
verb
معنی(verb):
To practice psychoanalysis (on).
example
معنی(example):
او به مدت چند سال تحت تحلیل روانی قرار گرفت تا مسائل خود را حل کند.
مثال:
She was psychoanalysed for several years to address her issues.
معنی(example):
پس از تحلیل روانی، او بینشهای جدیدی درباره رفتار خود پیدا کرد.
مثال:
After being psychoanalysed, he gained new insights into his behavior.
معنی فارسی کلمه psychoanalysed
:
فرآیند بررسی و تحلیل افکار و احساسات فرد برای درک بهتر مشکلات روانی.