معنی فارسی puggy
B1هنگامی که به حالت لزج و چسبناک یا احساس غیر راحت اشاره دارد، معمولاً از آن در توصیف وضعیت بدنی یا حس استفاده میشود.
Having a sticky or unpleasant sensation, usually referring to a state of discomfort or weightiness.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Resembling or characteristic of a pug dog.
مثال:
a puggy nose
معنی(adjective):
Sticky, claylike
example
معنی(example):
او پس از خوردن بیش از حد آبنبات احساس پگی کرد.
مثال:
He felt puggy after eating too much candy.
معنی(example):
در یک روز سرد، یک پتو پگی بسیار دلگرمکننده است.
مثال:
On a cold day, a puggy blanket is very comforting.
معنی فارسی کلمه puggy
:
هنگامی که به حالت لزج و چسبناک یا احساس غیر راحت اشاره دارد، معمولاً از آن در توصیف وضعیت بدنی یا حس استفاده میشود.