معنی فارسی puppily

B1

به طور آشکار و خوشحال شبیه به رفتار توله سگ‌ها.

In a manner that is playful and innocent like a puppy.

example
معنی(example):

سگ به‌طور توله‌سگ‌گونه‌ای در حیاط دوید.

مثال:

The dog ran puppily across the yard.

معنی(example):

او به‌طور توله‌سگ‌گونه‌ای به صاحبش لبخند زد.

مثال:

She smiled puppily at her owner.

معنی فارسی کلمه puppily

: معنی puppily به فارسی

به طور آشکار و خوشحال شبیه به رفتار توله سگ‌ها.